مانیبال و درسهای مدیریتی نهفته در آن
مانیبال، محصول سال ۲۰۱۱ سینمای هالیوود است. داستان فیلم بر پایه کتابی با همین نام نوشته مایکل لوییز است.
فیلم در مورد “مدیر” یک تیم ورزشی بیسبال (اوکلنداتلتیکس) به نام “بیلیبین” میباشد. فیلم با نمایش لحظاتی از بازی بیسبال شروع می شود. در ابتدا به نظر می رسد با فیلمی ورزشی و سوژه تکراری روبهرو هستیم. اما این فیلم ورزش را فقط بهانهای برای عرضه “درس های مدیریتی” به بینندگانش قرار می دهد و در اصل به چیزهای دیگری در پس ظاهر ورزشی فیلم میپردازد. کارگردان فیلم، زمان بسیار کمی در فیلم را به نمایش بازی بیسبال اختصاص داده؛ چرا که در اصل این فیلم درباره مدیریت است.
مانیبال یک روایت واقعی از بیلی بین مدیر ناموفق یک تیم بیسبال است. مانیبال، در اصل سیر تحول شخصیت بیلیبین است که روزی با یک انتخاب اشتباه وارد دنیای پر فراز و نشیب بیسبال شده است. بیلیبین مدیر تیم بیسبال اوکلند اتلتیکس است که تیمش نتایج بسیار ضعیفی دارد. این تیم دو تن از بهترین بازیکنان خود را به خاطر همین مشکلات از دست میدهد و در آستانه فروپاشی قرار میگیرد. اما این مربی که در سن جوانی با یک اشتباه ورزش بیسبال را انتخاب کرده است، راه بازگشتی نمی بیند و تصمیم می گیرد نهایت سعی و تلاش خود را به کار ببرد تا بتواند تیمش را از بحران نجات دهد. او با کمک فردی به نام “پیتر براند” دست به اقدام عجیبی میزند و براساس یک سری معادلههای ریاضی برخی از بازیکنان را به خدمت میگیرد؛ اقدامی که باعث میشود رفتهرفته نتایج تیم بهتر و بهتر شود و موفقیتی تاریخی را برای آنها رقم بزند.
او با بررسی آمارهای “بیل جیمز” به انتخاب بازیکنان میپردازد. او تلاش میکند که بازیگران خود را بررسی کند و در شرایطی سخت، ۲۰ برد متوالی را به عنوان رکورد لیگ آمریکا ثبت میکند. مربی این تیم به طور کاملا مشخص، روی “تواناییهای افراد” سرمایهگذاری میکند و افراد را بر اساس قابلیتهایشان، در موقعیتهای مختلف قرار میدهد. دیدن این فیلم آموزههای زیادی را به بیننده منتقل میکند که در ادامه هفت مورد را عنوان میکنم.
۱- نسبت به مسائل توجه ویژه داشته باشید
“بیلیبین” در جلسهای با “کلیولند” متوجه شد که “پیتر برند”، مغز متفکر گروه است. بیلی بازی را تا آخر تماشا میکرد و چیزهایی را که دیگران ممکن بود به دلیل عناوین و یا موقعیت ها نادیده بگیرند، شناسایی میکرد. نکته آموزنده این بخش از فیلم آن است که باید به چیزی یا کسی که تصمیم گیرنده نهایی در سازمان است توجه کنیم که البته این فرد لزوماً در راس هرم سازمان قرار ندارد.
۲- یک مدیر با کارکنان خود حرفهای رفتار میکند
وقتی که بیلی با پیتر برند در رابطه با رفتن یکی از بازیکنان صحبت میکرد، به او گفت که همواره باید با بازیکن همانند یک فرد بزرگ و حرفهای رفتار کند. یک مدیر موفق میداند که همیشه باید با کارکنان خود رفتار حرفهای داشته باشد.
۳- یک مدیر موفق در زمان مناسب وظایف کارکنان را تغییر میدهد
زمانیکه بیلیبین از “خط نگهدار” تیم ناامید شد، سرش را رو به اتاق برگرداند و از کارمندش پرسید که آیا هرگز بیسبال بازی کرده است؟ وقتی کارمند جواب منفی داد، بیلی وی را به عنوان خط نگهدار جدید برگزید. ریسک محاسبه شدهی بیلیبین آن بود که تشخیص داد این کارمند به یک تغییر نیاز دارد. این تغییر جدی از نیروی کم تجربه آن کارمند، نیرویی تازه پدید آورد که همواره قابلیت تیم را افزایش میداد. البته با نقش “هدایتگری” به همراه “آموزش” و “تمرین” می توان به این قابلیتها دست یافت.
۴- بدانید که یک شخص و جایگاه کاریش تا چه زمانی هنوز برای شرکتتان ارزشمند است
زمانی که بیلیبین با “هتبرگ” در مورد پیوستن وی به تیم اوکلند مذاکره میکرد، میدانست که هتبرگ برای تیم شخص با ارزشی است، اما نه در جایگاه قدیمیاش. رهبران پتانسیل را میبینند؛ آنها چشمان تیزبینی برای شناسایی فرصتها دارند و چارچوبهای گذشته، ذهن آنها را کور نمیکند.
۵- مدیر خوب از تجارب افراد موفق استفاده میکند
بین یک مکالمه صادقانه با “دیوید جاستیک” داشت که ۳۷ سال سابقه بازی داشته و به همین سبب از نفوذ بالایی در میان بازیکنان برخوردار بود. بین صادقانه موقعیتش را توضیح داد و از او خواست که سمت مهمی را در تیم برعهده بگیرد.
یک مدیر موفق هیچگاه کسانی را که برای مدتی هر چند کوتاه در کنارش حضور داشته و تاثیرگذار بودهاند را نادیده نمیگیرد.
۶- یک مدیر به دیگران اجازه درخشیدن میدهد
هنگامی که رسانه ها شروع به صحبت در رابطه با موفقیت تیم اوکلند کردند، آنها این موفقیت را به آرتهاو، مدیر تیم، نسبت دادند. هرچند این اتفاقات موجب پریشانی خاطر برخی شخصیتها مثل نواهیل شد اما بیلیبین آن را نادیده گرفت و بر روی “نتایج” تمرکز کرد. بین به اینکه چه کسی اعتبار به دست آورده است اهمیتی نداد؛ او به رکورد تیم اهمیت میداد و به یک چیز فکر می کرد که آیا تیم به سمت هدفش که پیروزی و موفقیت است پیش می رود یا نه؟
۷- یک مدیر بزرگ “خوب” را کافی نمی داند
وقتی که همگان آهنگ پیروزی در ۲۰ بازی متوالی و حرکت به سوی جام حذفی را سر داده بودند، بیلیبین میگفت که باید باز هم برنده شوند تا به طور قطع به هدفشان که تغییر بازی است دست یابند. رهبران واقعی انتظارات بالایی دارند. آنها بیشتر و سختتر تلاش میکنند و به چیزی کمتر از “عالی” قانع نیستند. آنها می دانند که برای هر موفقیتی به جای اینکه به بقیه جهان نگاه کنند باید نگاهشان را کمی جلوتر به پایین جاده بیندازند. بیلیبین این کار را انجام میداد.
برای درک بهتر این مباحث پیشنهاد میکنم فیلم “مانیبال: را ببینید و نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید.
ما و تیم کاریمان در استارت لایف در نظر داریم بهترین راهکارها برای موفقیت یک مدیر را به شما ارائه دهیم. با ما همراه باشید.
منبع: کتاب بازاریابی و زندگی با سینما نویسنده پرویز درگی
” نویسنده : فاطمه رحمانیان “
دیدگاهتان را بنویسید